نفس  و  همه وجود مامی و بابایی اميرمحمد نفس و همه وجود مامی و بابایی اميرمحمد ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
پیوند آسمانی ما پیوند آسمانی ما ، تا این لحظه: 15 سال و 5 روز سن داره

امیرمحمد گل همیشه بهار باغ زندگیمون

مامان و بیماری دوشنبه 25 آذرماه 1392

ویروس جدید گرفتم خیلی خیلی سخت بود سلام پسر قشنگم فدات بشم عزیزم چشمت روز بد نبینه هیچ وقت یکشنبه هفته گذشته بود وقتی که از سرکار اومدم خونه احساس کردم که گلوم میسوزه ولی زیاد نه کمی مایعات داغ خوردم شاید بهتر بشم ولی صبح که بیدار شدم برم سرکار دیدم حالم خیلی بده بدنم درد می کنه گلوم میسوزه و تب دارم به هر صورت که شد شما را بردم خونه مادرجون و خودم رفتم اداره وقتی که رسیدم اداره حالم خیلی خیلی بدتر شد تا ساعت 11/30 بیشتر نموندم مجبور شدم با آژانس برگشتم خونه داشتم می مردم از گلو درد ریه درد خیلی سخت بود بعداز ظهر رفتم دکتر کلی دارو داد و گفت ویروس گرفتی و ریه هات هم عفونت کرده تا بحال اینطور نشده بودم با دمای بدن 41 درجه اومدم خونه داروهامو...
11 دی 1392

اولین برف

پسر گلم امروز چهارشنبه 11 دی ماه 1392 صبح که بیدار شدم حس کردم که خونه کمی سرد شده بعد رفتم پشت پنجره دیدم داره برف میاد زودی شما را آماده کردم که بریم خونه مادرجون و من هم برم اداره به محض اینکه شما اومدی داخل حیاط به آسمون نگاه کردی خیلی برات جالب بود اولین برف زندگیت بود که توجه شما را جلب کرد و دایم به آسمون نگاه می کردی و دستهای کوچیک و قشنگتو میبردی به طرف برفها را بگیری انشاءا.. عکسهای قشنگ از برف بازی شما میگریم و میذارم ...
11 دی 1392

اربعین حسینی

پسر قشنگم دیروز اربعین حسینی بود مادرجون هم مثل سر سال نذر شله زرد داشتن البته شب قبلش من و شما مادرجون و بابابزرگ رفتیم خرید وسایل شله زرد تا فردا صبح همه چی آماده باشه قرار شد من توی خونه نهار درست بکنم و مادرجون هم شله زرد را آماده بکنند همه کارها انجام شد و بعداز درست کردن نهارهمه با هم رفتیم خونه مادرجون جای همه دوستان خالی چه شله زردی شد قبول باشه انشاءا.. مثل هرسال خوشمزه و خوشرنگ عالی شده بود اینم عکسش   ...
3 دی 1392